ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ بااینحال، در سخن بهکار میرود. در زیر به برخی از ضرب المثل های رایج در ایل باصری عشایر استان فارس می پردازیم
هر دُم بریده ای چراگاه مخصوص به خود دارد.
گراز هر چه هم چاق بشود گوشتش خوردنی نمی شود.
هر کس سرش را جای پایش بگذارد و بخوابد باید تا صبح خواب آشفته ببیند.
بی گدار نباید به آب زد.
سگ نگران است که رو پلاس خوابیده و پلاس دلخور است که سگ روش خوابیده.
سگ زرد برادر شغال است.
اینها همه سر و ته یک کرباس هستند.
مردم پرسان پرسان می روند هندوستان.
سنار جگرک که سفره قلمکار نمی خواد.
چاقو دسته ی خودش را نمی برد.
همیشه راحتی و سود آنطرف رنج و زحمت قرار دارد.
آب نطلبیده مراد است.
تو بگو با چه کسانی دوست هستی تا من بگویم که چه کسی هستی.
بره ی نر برای کشته شدن زائیده می شود.
این شتری است که در خانه ی هر کسی زانو به زمین می گذارد.
خر نخریده براش آخور نبند.
سر بی درد را نباید دستمال بست.
برادریمان به جا بزمان هفت سنار.
بسیار زیبا