شعر وادبیات عشایر ایل باصری
شعر ایلم چه شد از دکتر صیاد روشنگر
ای صبا گو بزم شادی های دلداران چه شد؟
سادگی و صافی آن خانه بر دوشان چه شد ؟
فرش سبز سبزه ها و سفره ی رنگین گل
نی و آواز خوش دلپرور چوپان چه شد؟
بوی نان تیریِ چون مشک خوشبوی ختن
صبح می آمد به صحرا و فضای جان چه شد؟
شب به دور آتش سرخ اهورایی بَن
قصه های دلنواز خوب مادر جان چه شد؟
آب ناب چشمه های پر سخای پای کوه
در سبو و روی دوش آن مه تابان چه شد؟
ترکه بازی های ایل و چرخ بازی فلک
چون بچرخیدی فلک؟ ایل و تبار و خان چه شد؟
خیمه خواهم زد به صحرا در بهار خاطرات
تا ببینم منزل این راه بی پایان چه شد…
گو چه شد روشن؛چه شد اصلت فراموشت بشد؟
با صبا گو درد دل،مارا درین زندان چه شد؟
صیاد روشنگر
با سلام اگه هر ساله میشد برنامـه ای بــــرای طایفه لب موسی در یک نقطه مقابل گردش همایشی برگزار شه خیلی خیلی عالیه البته بار همایشی بیشتر از سنت های عشایری باسری باشه نه مذهبی یا سیاسی خیلی عالیه