خاطرات عشایری زهری شدن و درمان محلی در ایل باصری
شیر درمانی به قلم نامدار رستمی
فصل بهار است احشوم از سر یورد زمستونه به سمت یورد بهاره در حرکت است 10خانوار از ایل باصری طایفه عبدلی در منطقه ای بنام بغل سیاه کم کم خودشان را آماده میکنند برای حرکت به سمت سرحدیک روز چند تا از جوانان اماده می شوند برای رفتن به بالای کوه گرم برای مقداری دارو های گیاهی از قبیل سیر موک یا همان بن سرخ این چند نفر با چند راس الاغ ومقداری آذوقه خودشان را به بالای کوه می رسانند وبعد از 24ساعت مقدار زیادی داروهای گیاهی وبن سرخ می چینند وبارالاغ ها میکنند وبه منزلشان بر می گردند آفتاب غروب کرده وتمامی گله هارادون کردند وشیر همه گوسفندان را دوخته اند یا کهر وبره ها شیرمادرشون را خوردند یکی از این خانواده ها یک دختر 15ساله دارد همین که متوجه میشود از کوه بن سرخ اوردن مقدار خیلی کمی از بن سرخ رامزه می کند ومی خوردکه چند دقیقه طول نمی کشد که این دختر دل درد می گیرد پدر این دختر تمامی 10خانواده را با خبر می کند واز انها کمک می خواهد بزرگان طایفه تشخیص می دهند که این دختر زهری شده مسموم دوتا سه پایه که خیلی بلند بود به فاصله 3متر دور از هم وبوسیله بند به هم وصل کرده اند ویک نوع هلو چه یا گهواره بزرگ درست کردند تمامی گله ها را همین شبی زدن دون وشیر همه این 10 بر گله را دوختند (در ایل باصری به دوشیدن شیر گوسفندان دوختن می گویند ) این دختر را گذاشتندداخل یک جاجیم وهی هلوچه دادن وشیر ریختن به گلویش و دهانش هی شیر میدادند و هی استفراغ می کرد تا نصف شب ادامه داشت هی تکرار کردند تا اینکه شیر بسته به صورت دلمه استفراغ کرد بزرگ ترها عقیده داشتن که زهر هر موجودی هست باید استفراغ دختر بصورت دلمه وشکل همان موجود استفراغ کندتا اینکه استفراغ دختر بشکل بز مک یا کل بوک شد وتمامی زهر از بدن دختر خارج شد با همکاری تمامی 10 خانواده از بزرگ تا کوچک ازپیر زن پیر مرد زن مرد دختر پسر وآن شب تا صبح همگی بیدار ماندند تا دختر صحیح وسالم شد در اغوش پدرش که خیلی بهش علاقه داشت خوابید نامدار رستمی