شعر و ادبیات ایل باصری شعر دختر ایل از قدرت اله مهرابی
دختر ایل
دختر ایلم بیا من ارمغان آورده ام
قاصدی از عشقم و راز نهان آورده ام
دارِ قالی را به پا کن نازنین دل ربا
از برایت دُوک و پشم با ریسمان آورده ام
تو بزن کَرکیت عشق بر دارِ قالی دلم
روسری شال و قبا از سیستان آورده ام
تار و پودم را گِره زن دختر محجوب ایل
نقشه و این حُور از
دشت مغان آورده ام
یک نگاه مهربان ما را بس است، ای نازنین
لشکری پیر و جوان از بهر «سان» آورده ام
یُرد سرحد را بگیر چادر بزن خیمه عَلم
بار و بندیل و جهاز با کاروان آورده ام
حلقه کن مَهلو و میخک دور گردن تا گَلو
گَز برایت نازنین از اصفهان آورده ام
روز جشن ساز و دُهل قِری بپوش و تو برقص
از دیارِ گرمسیر من میهمان آورده ام
کِل زنید شادی کنید، اسفند و زاغ را دود کنید
دلبری از ایل خود دُر گران آورده ام
